مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
طلوع صبح میپرد دو پلک من برای تو دلم عجـیب میکـند هـوای تو، هـوای تو و بعد از آن دو چشم من پُر از خیال میشود و چکـه چکـه میکـند به راه آشـنـای تو اگر چه تا به حال من ندیـدهام رخ تو را ولی چه ساده میرسد به گوش من صدای تو فـضای خـانۀ دلـم پُـر از گـلاب میشود همین که گریه میکنم دوباره پا به پای تو چه شاعرانه میشود اگر شبی دو چشم من نگـاه خود بیـفکـنـد به چـشم دلـربـای تو سوال بیجواب من پر از نیاز و خواهش است شود که بوسهای زنم به خاک سامرای تو؟! عجـیب غـصهای شده نـبـودنت مـیان ما عجیب قصهای شده دوباره ماجـرای تو |